۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

To Me!



صبورانه در انتظار زمان بمان...
هر چیز در موعد خودش رخ می دهد...
 باغبان حتی اگر باغ را غرق در آب کند،
 درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهند.

بی خیال

بی خیال مرد!
نه خودتو جدی بگیر
نه اینا را............!

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

نوستالژی دنج

اصلا خوبی اینجا به اینه که دنجه!
کسی نمی خوندش!

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

باران

امروز همه اش باران باریده است.
صبح که رفتم مدارکمو پست کنم، کنار رودخونه زیر بارون از پل خاجو تا سی و سه پل پیاده قدم می زدم.
یکم نگران لپ تاپم بودم که خیس نشه، یکم بیشتر نگران خودم بودم که مبادا دچار اسکیزوفرنی شده باشم.
آخه خودم مچ خودمو گرفتم! دیدم دارم با خودم راجع به جریان مغشوش و آرام زاینده رود حرف می زنم!
خلاصه که هوای قشنگی بود، مرغابی ها و مرغ های ماهی خار و ...لایت بود.
بعدش رفتم کار خاص کردم! زیر بارون بستنی و فالوده خوردم!
برگشتنه تو اتوبوس داشتم یه مغازه رو نگاه می کردم، بعد گفتم خدایا این مانکن این دختره چقدر طبیعیه!
بعد دیدم تکون خورد، جفتمون زدیم زیر خنده...

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

زندگی در پیش رو

امروز رمان " زندگی در پیش رو" اثر رومن گاری رو تموم کردم.
قشنگ بود.

قسمتی از این کتاب رو به یادگار میگذارم:
"در وضعی مثل وضع من، جوانک هایی را می شناسم که خودشان را با انواع کثافت ها مشغول می کنند، اما من برای خوشی و شادی حاضر نیستمم کون زندگی را بلیسم."

پی نوشت: کتاب بعدی ، کتاب "JACK HOLE ASS" که با عنوان بیشعوری ترجمه شده، خواهد بود.
پی نوشت: دقت کردم تو تنهایی بیشتر می تونم کتاب بخونم.
ابرای پاییزی دلگیر من
جوون ترای چهره ی پیر من
چشمهای من بی خبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده

مردمکاتون به کجا زل زدن
باز م‍ژه هاتون به کجا پل زدن
کاشکی بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلیتون می سوزم

با اینکه هیچ کس نیومد پیش من
شب زده ها چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یک دقیقه
با تنهایی که بهترین رفیقه 
که بهترین رفیقه


۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

آهنگ آروم آروم دارم از یادت میرمم  از علی عبد المالکی رو همیشه دوستش داشته ام!
تند و سوزان!

۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

آی تویی که در جواب من فقط نوشتی:
 NO INTEREST
جواب من اینه:
TO MY LEFT

داشتم به این فکر می کردم که از این به بعد پول کلاس خصوصیامو به دلار بگیرم!
هم کلاس داره هم اقتصادی تره!
لامصب یه وقتایی می رسه آدم نمی دونه واقعا باید چی کار کنه!
نه اینکه بی کار باشه و ایناها، نه اینکه نتونه واسه خودش یه کاری دست و پا کنه، نمی دونه چی بهش حال می ده!


اصلا ول کن اینا را، ببخشید شما؟

پاییز

همیشه ی همیشه پاییزو بیشتر از همه ی فصل ها دوست داشتم.

این رنگ نقره گون عصراش مخصوصا خیلی دل نوازه.
استقبال گنجشک ها از آب و دانه ای که براشون میریزی تو این فصل کم نظیره.

اگه بخوام از خودم بگم، باید بگم شدم شبیه یه لبخند که تو یه عصر پاییزی زده میشه.
یا مثل گنجشک تنهایی که  از فرط سرما خودشو باد کرده و  منتظر رسیدن روزیشه.

نمی دونم شاید بهتر بود اسم این پستو میذاشتم تنهایی گنجشکی یا لبخند پاییزی.