کت و شلوار پوشیده و کروات زده بودم.
اومدم سوارماشین بشم که بریم عروسی دختر خاله م، مامانم میگن که زینب می گه : آنا! پس عروسی عمو ایمان کیه؟
منم خندیدم و به زینب گفتم: تو که از دوستات کسی رو واسه من پیدا نکردی!
ایشون هم گفتن از دوستام نه، اما مامان دوستام هستن، می خواهی؟!
مثل آدم های شیک و خوش تیپی که وا رفته باشند لبخندی زدم و گفتم عمو، اونا شوهر دارند.
ایشون هم خنده گفتن ، شوخی کردم.
داشتم به این فکر می کردم که چنین جوابی رو یه دختر 24 ساله هم نمی تونه به من بده، چه شکلی یه دختر 4 ساله این قدر باید قوی عمل کنه!؟
اومدم سوارماشین بشم که بریم عروسی دختر خاله م، مامانم میگن که زینب می گه : آنا! پس عروسی عمو ایمان کیه؟
منم خندیدم و به زینب گفتم: تو که از دوستات کسی رو واسه من پیدا نکردی!
ایشون هم گفتن از دوستام نه، اما مامان دوستام هستن، می خواهی؟!
مثل آدم های شیک و خوش تیپی که وا رفته باشند لبخندی زدم و گفتم عمو، اونا شوهر دارند.
ایشون هم خنده گفتن ، شوخی کردم.
داشتم به این فکر می کردم که چنین جوابی رو یه دختر 24 ساله هم نمی تونه به من بده، چه شکلی یه دختر 4 ساله این قدر باید قوی عمل کنه!؟
۱ نظر:
ایشالا دومادیت
والله این دخترهای 4 ساله از دخترهای 24 ساله بیشتر میفهمن
ارسال یک نظر