۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

18 نوامبر 2012، Swansea


وقتش رسیده است که بنویسم، زمان حساسیست که حتما باید ثبت شود، فقط نمی دانم از لابلای آبگوشت، تضاد و تغییرات، دکترا، شکر وسپاس، نهال نوپا، محرم و نوحه، رقص و شراب و پارتی، ازدواج، فرهنگ و ارزش ها، تمیز کاری و فکر واندیشیدن، حذف دوست کردن در فیس بوک، از کجا باید شروع کنم!
امروز صبح بعد از دوشب متوالی با جوی شاد و سنگین خودم را به تمیزکاری مشغول کردم. دو هفته ای می شد که شاید تمیزکاری نکرده بودم. بیشتر ازخود تمیزکاری شاید فکر و اندیشه هایش را دوست دارم. فکر و اندیشه هایش متفاوت است از آن دسته فکر و اندیشه هایی که موقع عذا خوردن آدمی دارد. از فیلم نارنجی پوش فقط این دیالوگ مربوط به فنگ شویی ش را دوست داشتم که می گفت: زدودن زباله ها باعث تمیز شدن روح و روان آدمی می شود.
این که می گویم زمان حساسی شده است، به این خاطر است که آرام آرام تضاد ها را یکی یکی مشاهده می کنم. شاید خنده دار باشد که این روزها بیشترش را با نوحه های حاج محمود کریمی سپری می کنم و مثلا دیشب به مهمانی تولد چندتن از دوستان خارجیم رفتم. راستش رفتنش به این خاطر بود که قول داده بودم از دوهفته ی قبلش و آن موقع نمی دانستم که دو هفته ی دیگرش محرم است. پارتی، شراب با درصد های مختلفی از الکل، رقص و موسیقی راک با صدای بلند، رقص و پایکوبی و حرکات Nasty دوستان که ناشی از مست بودن بود، چیزهایی بود که من نظاره گرش بودم. یا مثلا شب قبلش که با بچه ها به روضه رفتیم و بعد از شام روضه به مهمانی دوستان ایرانیم رفتم و تا صبح شلم بازی کردیم و آهنگ های شاد گوش می کردیم...
حدود ساعت دو شب، داشتم با بنجامین دوست خوب آمریکاییم از پارتی برمی گشتیم وصحبت می کردیم، بهش گقتم بنجامین من مثل نهالی نوپا هستم که در معرض آب و هوایی متفاوت قرار گرفته باشد، پر از تضاد و تفاوت... لبخندی زد و گفت: درست مثل دکترایت که خودت باید مسیر زندگی ات را انتخاب کنی، این که می خواهی چه مسیری را طی کنی و چه کاری را انجام دهی...
و من خدا را شکر می کنم که مرا در چنین موقعیت سخت و دشواری قرار داده است، این که قلم مو را به خودم داده تا نقاشی کنم و نظاره گرم باشد...

۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

6 نوامبر 2012،Swansea



















خواهر من دریاست،
هر جا که باشد، خواهر من است
حتی اگر من خورشید نباشم...