۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

شاخ و دم

این روزهای خردادی یادآور اتفاق نامبارک و رنج آوری ست که بوی خون و چماق می داد. نمی خواهم حرف سیاسی بزنم یا بگویم ما بی شماریم و ...
می خواهم بگویم ظلم و ستم شاخ و دم ندارد! می خواهم بگویم همین من و تویی که از به خاک و خون کشیدن جسم مردم شعله ور می شویم و احساساتمان جریحه دار می شوند با  آن آدم های ستمگر بد فرق چندانی نداریم. آنها مردم را به بازی گرفتند و تو انسانی را به بازی گرفتی که بهش مرتبا می گفتی: دوستت دارم!
آنها با گاز اشک آور مردم را به گریه واداشتند و تو با حرف ها و دروغ ها و فریب ها و ابهام ها و بی محلی کردن هایت...
آنها جسم و لبخند را نشانه رفتند و تو روح را، احساس را، عاطفه را، لبخند را و مهمتر از همه امید را...
آنها پیروز شدند و ما و اشک هایمان و آرزوهامان را به پشیزی نگرفتند و تو نیز پیروز شدی و اشک ها و آرزوها یم را ...
آنها انسان می کشند  و تو نیز...
چه فرقی می کند؟ به فکر شاخ و دم نباش!
ظلم و ستم شاخ و دم نمی خواهد، و خریت نیز!

این حکایت همه ی من و تویی ست که ستم می کنیم و از ستم بیزاری می جوییم!


۱۱ نظر:

معین گفت...

هنوز سر عقل نیومدی؟

ناشناس گفت...

مسلما برآورده نکردن هر درخواستی ظلم محسوب نمی شود، و اتفاقا گاهی اوقات ظلم شاخ و دم هم دارد!، مثلا گرفتن نعمت آرامش از مردم بی گناه و...
شما هم شاید روزی فهمیدید که ظلمی در کار نبوده است!
البته اگر پاراگراف 2 ای در کار بوده باشد شاید...

آلبا گفت...

درست گفتي همه ما در عين ستم كردن از ستم نفرت داريم... و همچنين همه ما هر چند نمي توانيم فراموش كنيم ولي مي توانيم ببخشيم و در عين حال بخشيده شويم... تفاوت ستم با ستم هم شايد همين باشد... ستم به جمع سخت بخشيده مي شود و خاطره و روح و قلب جمعي سخت مي بخشايد... اماروح و قلب فردي فطرت بخشيدن را از ازل با خود داشته...
خوب كه نگاه كني اينكه چه كسي ستم كند هم خيلي فرق دارد... وقتي كسي كه امروز ستمگر مي خواني ديروز معشوق خطاب ميشد، هر چند فراموش نمي شود اما بخشيده مي شود و بخشيدنش عشق دارد و آرامش...

راستي وبلاگ نو خيلي مبارك!

نقره گفت...

باورم نمیشه یک سال گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد.
................چی شده ایمان کی دلت رو شکسته؟

فرضيه هاي گستاخانه گفت...

تك تك ما را تربيت مي كنند تا يك ديكتاتور باشيم.

راديو حرف حسابي گفت...

اگه شاخ و دم داشتند خيلي خوب بود،از اون اول مي شد ديد و يه لگد زد زيرشون.

من گفت...

ایمان؟!
خودتی؟!!
پس چرا انقدر بی خبر!
واقعا که!

سلمان گفت...

ایمان... بیا بیرون از این حال و هوا
ولش کن به حال خودش
فکرش رو نکن

ايوب گفت...

جانا سخن از دل ما گفتي
و با داد و بيداد كاري درست نمي شه داداش برو دنبال زندگيت بي خيال رفت كشت دروغ گفت به درك به درك
يكبار بت دروغ گفت حالا هم مي خواي با ياد دروغاش خودت رو اذيت كني
بي خيال

Unknown گفت...

خرداد که می آید دردی زنده می شود. بعد از این. بعد از 88. تا آنروز هربار خرداد که میشد لبخند گسی که اندوه هم داشت می نشست روی لب. حالا اما همه ی این جس های بد می َآیند . همیشه در خرداد آدم باید خودش را قضاوت کند. باید خودش را با آنها مقایسه کند و سعی کند کمی انسان بماند.

ناشناس گفت...

خر شاخ ندارد ولی دم دارد،مطمئنم!
خریت هم لابد همین طور است!