۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

18 اکتبر 2012، Swansea

اصلا حالا که این طور شد، با این که هیچ طوری هم نشده است، اصلا بدون هیچ بهانه ای بگذارید اعترافی بکنم: نمی دانم  دقیقا یک طوری شده ام، مخصوصا وقتی صبح ها می خواهم کارم را آغاز کنم تا وقتی می خواهم کارم را به فرجام برسانم. همه اش دوست دارم با یکی حرف بزنم ولی در عین حال نه با هرکسی و نه راجع به هرچیزی. احساس تشنگی که آبی برایش گوارا نیست...

۳ نظر:

hamed گفت...

یک دوست بسنده کن که یک دل داری
گر مذهب عاشقان عاقل داری

ناشناس گفت...

دیگه وقتشه اقای دکتر، به مادر بگو با خانواده طرف صحبت کنند اجازه صحبت ان لاین را بگیر.

محمد گفت...

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
...