۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

مسافر

به نام بخشنده ی بزرگ، داور بر حق

یک.
مسافری را در نظر بگیرید که  چند ماه آینده عازم کانادا باشد. او در این مدت برخی کارها که برایش مقدور باشد و یا حتی از برخی دلخواسته هایش صرف نظر می کند. به عنوان مثال بجای خریدن یک کولر یه یک پنکه اکتفا می کند و یا هزینه ی یک دوچرخه ی خوب را ذخیره میکند برای کانادا. به جای خریدن یک سیستم رایانه ی خوب به خریدن یک لپ تاب اکتفا می کند .بسته به دیدگاه و هدفش  راجع به ازدواج، ازعاشق شدن و دلبسته ی کسی شدن پرهیز می کند و تلاش می کند تا دلبستگی های کمتری در ایران به جای بگذارد و یا تلاش بیترشی برای یافتن نیمه ی گمشده ی خویش می کند. و ...
هر چه زمان پرواز نزدیک تر میشود این گونه اقدامات مسافر بیشتر تجلی می کنند.

دو
چه تفاوتی بین نحوه ی زندگی من که به ابدیت اعتقادی ندارم و تو که معتقد هستی وجود دارد؟
چندی پیش پرسش دوست خوبم احسان مرا به فکر فرو برد: که واقعا چه تفاوتی هست؟

سه
در پی پست ساسوشا و گفتگویی که به دنبال آن راجع به تجمل و معنای آن و پرهیز از تجمل گرایی  شکل گرفت به این فکر فرو رفتم که آیا این درست است که انسان در صورت توانایی ،هرچه که دوست داشت را بخرد؟ به عنوان مثال اگر شما پول داشته باشید یک ساعت به قیمت یک زانتیا روی دست خود می بندید؟

چهار
اگر بپذیریم که ابدیتی وجود دارد و ما مسافری در این دنیا هستیم که تاریخ پروازش مشخص نیست وهر لحظه باید آمادگی سفر داشته باشیم، کیفیت زندگی کردن انسان بسیار متفاوت خواهد بود. سخنی از حضرت امیر (ع) در ذهنم بدین مضمون هست که می گوید:
چنان امید به زندگی داشته باش که هزاران سال قرار است زندگی کنی و آن چنان نماز بخوان که گویی آخرین نمازت خواهد بود.
همچنین اگر بپذیریم که مسافر هستیم، از کاخ نشینی ها و بسیاری دلخواسته ها صرف نظر خواهیم کرد و به اقداماتی می پردازیم که در راستای سفر باشد.




هرچه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم...
سعدی علیه الرحمه


۵ نظر:

ساسوشا گفت...

تن آدمی شریف است به جان آدمیت ...

moein گفت...

سلام.
حکایت جالبیست زندگانی موقت ما در این دنیا ....!!!!
برای دیدن تفاوتها باید فکر کرد ...فکر

رویا گفت...

شاید اعتقاد به ابدیت زندگی توی این دنیا را واسمون هدف مندمیکنه!وگرنه خیلی مسخره است..
اصولا واسه هر نیاز ادم یه پاسخی باید باشه
من اعتقاد دارم که ما مسافریم...
راستی بر مسافر هم که روزه واجب نیست:-)

ايوب گفت...

سلام
يادت باشه همين دوران سفر هم جز ازون زندگي ابدي و مسيري از اون پس كسي كه توي كل زندگي آزاد باشه فرقي نداره كجا و كي آزاد چه در سفر چه در عبادت چه...
در مورد تشريفات هم آدم نبايد واسطه باشه حتي به نماز به نظر من البته
حكايتي هست از ملا احمد نراقي (اگر درست يادم باشه)
ملا احمد ادم متمكن و پول داري بوده توي كاشان واز عرفا و علماي زمانش بوده يكروز يك درويش با يك كشكول مياد پيشش ازش مي پرس تو چطور با اين همه پول و باغ مال و ... اهل خدايي و عرفان بعد درويش پيشنهاد مي كنه كه برن كربلا و ملا احمد مي گه بريم و راه ميوفتن مي رن دم دروازه شهر كه مي رسن درويش به ملا مي گه برگرديم من كشكولم را فراموش كردم بيارم ملا احمد بهش مي گه ديدي تو از اين دنيا يك كشكول داشتي ولي بهش دل بسته بودي من اين همه باغ و مال ... بدون هيچ فكري راها كردم پس ميزان مال و نشريفات و... مهم نيست دل بستن و وابسطه بودن بهشون مهم اييييييييييييييييينه داداش

Iman گفت...

ایوب جان
تشکر بابت بیان دیدگاهت
نکته ی اول این جاست که پذیرفتن مسافر بودن در زندگی انسان تاثیر خواهد گذاشت.
نکته ی دوم
در باب پول و ثروت
من در جست و جوی معنی تجمل بودم که به حدیثی از پیامبر رسیدم که میگفت:
وقتی خدا معمتی به انسان می دهد، دوست دارد اثار آن نعمت را در زندگی انسان ببیند.
حرف شما کاملا صحیح و درست است.