۱۳۹۱ اردیبهشت ۴, دوشنبه

22 اپریل 2012، آنکارا

امشب حول و حوش ساعت 8 به این فکر می کردم که چه کارهایی برایم بسیار لذت بخش هستند؟ شاید بهتر باشد بگویم حال می دهند.
در حین کاوش های درون فکریم به این نتیجه رسیدم که لذت با حال دادن فرق دارد، خب شاید هم نداشته باشد، اصلا به ما چه!
داشتم می گفتم، مثلا شاید یک بستنی خوردن درست حسابی خوردن لذت بخش باشد، یا یک سیگار برگ کشیدن، یا یک سکس خوب داشتن... ولی اینکه چه چیزهایی حال می دهد، این سوال دشواری ست و نیاز به خودشناسی دارد حتی!
به بیان دیگر شاید بشود گفت که چیز های لذت بخش همیشه خوب هستند ولی چیزهایی که حال می دهند به مانند یک شوک ناگهانی هیجان آور هستند.
 اگر بخواهم بگویم که چیزهایی به من حال می دهند، می توانم برایتان از موارد زیر نام ببرم:
1- اینکه یک بازی فوتبال داغ داغ  که گل های بسیاری  دارد را در یک استادیوم چند ده هزار نفری تماشا کنید، و جیغ بکشید و بالا و پایین بپرید و از شدت هیجان و شادی بغل دستیان را در آغوش بگیرید و فراموش کنید که ناشناس است و هم جنس شما نیست!
2- اینکه در یک کنسرت چند هزار نفری شرکت کنید، کسنرتی که خواننده اش هیلاری داف باشد، یا گروه Within Temptation، با نوسان صدایشان جیغ بکشید و همراهی کنید... در اینجا ذکر این نکته خالی از لطف شاید نباشد که برایتان بگویم که من عاشق آهنگ های لایت و سنتی هم هستم ولی کنسرت هایشان در مقوله ی لذت جای می گیرند.
3-سرعت زیاد! رانندگی با سرعت زیاد، دستی کشیدن و لایی کشیدن. یا اینکه در یک قایق تند رو بشینید و با سرعت زیاد، قایقتان روی موج ها پرواز کند. قطارهای پر سرعت شهربازی های را هم دوست دارم، آنهایی که 360 درجه می چرخند و هفت هشت تایی درجه آزادی دارند، اگرچه شاید هیچ وقت جرات نکنم سوارشان بشوم چرا که عکس آن خانوم خارجی با موهای بلند و شلوار خیس را پس از پیاده شدنش از قطار دیده ام!
4- پیروزی در بازی های هیجانی  و کرکری خواندن را هم بسیار دوست دارم! مثلا بازی های داغی مانند بدمینتون، شطرنج و حکم!
مخصوصا شطرنج با سرعت بالا و اینکه بزنید فنداسیون قلعه ی دشمنتان را ویران کنید و در دلتان بهش فحش بدهید و آثار عجز و خستگی را در چهره اش بخوانید تا آنجا که تسلیم شود و به چیز خوردن بیافتد! ناگفته نماند که به طور مشابه باختن، افسردگی عجیبی به دنبال خواهد داشت!
همه ی این ها را به این خاطر گفتم که اینجا کافی شاپ های بزرگی دارند که در آنها 3-4 تا تلوزیون های LCD بزرگ نصب کرده اند و  انبوهی از مردم در آنها جمع می شوند و فوتبال می بینند. شعار می دهند، جیغ می کشند و از اینکه تیمشان گل زده است به هوا می پرند! در حالت عادی که فوتبال نباشد همیشه موسیقیشان به راه است، زنده یا مرده به راه است! کافی شاپ ها خودشان وسایل سرگرمی مانند تخته نرد و ورق در اختیار مهمان هایشان می گذارند. اینجا مردمشان علاقه ی بسیار زیادی به چایی و تخته نرد دارند.

۴ نظر:

narges گفت...

salam iman jan, 2 saati neveshtehato khondam, khaili khob heseto montaghel mikoni be khanande, vali age bad az neveshtan, yekbar az roosh bekhoni, shayad in hame ghalat dastoori nadashte bashe neveshtehat:)
movafagh bashi

Iman گفت...

سلام نرگس
آره، می دونی من هرچی به ذهنم میادو مینویسم، مثل حرف زدن! بهش اهمیت نمیدم!
قرار نیست که تر یا مقاله بنویسم م یخوام راحت باشم...
مرسی نرگس!

narges گفت...

akhe intori fahmidane manzooret yekam sakhte vase khanande :)

سلمان گفت...

حالا بیا مقایسه کن با کافه های تخمی خودمون