۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

10 می 2012، آنکارا

همزمان با خواندن فصل 32 رمان" کافکا در کرانه" که در آن طوفان آغاز می شود، باران می بارد، شاخه های بلند و انبوه درختان به هم میخورند، تاریکی اتاق "Nakata و Oshimu" را فرا میگیرد، پرتوهای صاعقه گاه گاه اتاقشان را روشن میکنند، این جا دارد باران می بارد. رعد و برق می شود...
 از بس که کار دیگری ندارم بکنم غرق خواندن رمان هاروکی موراکامی شده ام و انگار نه انگار که زبانش خارجی باشد، با سرعت خوبی کتاب ورق می خورد. آن قدر جذبش شده ام که شده است خواب "Miss Saeiki"  را ببینم. از بس عشق و عاشقی هایش را خوب به تصویر کشیده است، فیلم به صورت ناخودآگاه هوای هندوستان کرده است.
برنامه ی روزانه ام خوب است، فقط مشکلش این است که دچار تکرار شده است. 
صبحانه ی مفصل/ جمیل/ فیس بوک/ چک کردن ویزا/ یاهو مسنجر/ ریدر و بی بی دل، ببخشید بی بی سی/ شطرنج/ کافکا در کرانه/ خواب/ ورزش/ ناهار/ خرید های روزانه مثل نان و شیر و آب معدنی، موز و پرنقال و ../ مسجد کجاتپه، نماز و .../ هتل/ پیاده روی سر بالایی/ پارک قو+ کافکا در کرانه+ تماشای بازی سگ ها/ پیاده روی خیلی سر بالایی/ ورزش با وسیله های ورزشی در پارک دیگر/ پیاده روی سر پایینی/ گذر از کنار پارک قو/ هتل/ جمیل/ فیس بوک/ یاهو مسنجر/ ریدر، بی بی سی/ چت/دوش/ نماز//شام/ کافکا در کرانه/خواب...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
خوبی رفیق؟
تموم پستهات رو از اول سفر تا اینجا خوندم
خیلی جالب بودن
کاش بیشتر می نوشتی
کاش همش رو می نوشتی
نمیدونم الان چه حالی دارم
نمیدونم

معین گفت...

این نظر بالائی رو هم من دادم!!!!!!!!