۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

آنکارا 11 مارچ 2012

فکر می کردم برای خروج از فرودگاه آنکارا جایی باید باشد که رسید بارت را با کارت پروازت چک کنن. به همین خاطر به صورت داوطلبانه رفتم سمت مامور ترک ( ایهام دارد) و ایشان هم منو  سپردن به یه خانوم تا چک کنن یه وقتی تو چمدون من چیز خطرناکی نباشد. اگرچه تفاوتش در یک دقیقه بود ولی از من به شما نصیحت که همیشه خودتون را به نفهمی و فراموشی و خریت بزنین تو این موقع ها. مخصوصا وقت ازدواج مثلا صبح خانومتون بهتون یه لیست میده اینا را بخر، یکیشو بخرین بقیشو بهش به ناراحتی بگین یادم رفت، شرمنده م و از این تیاتر بازی....
از فرودگاه که پامو گذاشتم بیرون سوز سردی به صورتم خورد، استقبال باحالی بود. آنکارا شهر خوب و کم جمعیتیه البته در مقایسه با تهران،استانبول و یا لندن ولی مشکلش این است که مردمانش انگلیسی بلد  نیستند. نمی دانید که چه دهانی از من سرویس شد تا به راننده تاکسی بفهمانم که کجا مرا ببرد و چه بکند.30 هزار تومان  معادل 30 لیر کرایه ی اولین تاکسی من شد.  البته اولش
آدم داغه و فکر م یکنه که 30 لیر معادل 30 تومنه! آروم آروم می فهمه کجا چه خبره!
در  یخچال هتلو که باز کردم انبوهی از نوشیدنی های نشاط آور به چشمم خورد، از اینهایی که می شود همه اش را یه هویی خورد یا چند قطره بیشتر بخوری سر از هنگ کنگ در میاوری. البته من تخصصی در این امور ندارم و اینها حدس و گمان منه بیشتر. راستش را بخواهین من در این زمینه فکر کرده ام و تصمیم گرفتم طرف شراب و سیگار نروم. چرا که شراب عقل را زایل می کند و دود ریه ها را می خورد، خب مگر خرم که دست به خودکشی تدریجی بزنم؟ اصلا هرچی.... تا وقتی که تجربه اش نکرده ام و هیچ حسی بهش ندارم خب هیچ انگیزه ای هم ندارم برم طرفش...دخترهای اینجا، دست در دست دوست پسراشون سیگار می کشن. اصلا سیگار کشیدن برای خانوم ها چیز بدی نیست در ترکیه. یه جورایی با کلاس هم هست فکر کنم. ولی خب هنوز نتونستم با این فانتزی  که اولین سیگارو  از لب های عشقت، دوست دخترت، همسرت بگیری و پک بزنی، کنار بیام. سیگاری با طعم رژ لب و سرفه هایی با خنده های سراسر شیطنت... خلاصه اینکه وسوسه کننده ست. از طرف دیگر  تصور تهوع آور اینکه کسی را ببوسی که دهانش بو و طعم گند سیگار بدهد حالم را بهم می زند.
شب اول رفتم دور و بر هتل و یه مسجد خیلی بزرگ و شیک که بعدا فهمیدم مسجد جامعشون بوده. امام جماعت اونجا صوت خیلی قشنگی داشت حتی با صدای اون و حجاب دخترای خوشگلشون که نماز می خوندن به اسلامی که داشتم افتخار کردم. بعد از اتمام نماز رفتم پیش امام جماعت و باهاش دست دادم و گپ زدم به عربی البته چون نه اون انگلیسی بلد بود و نه من ترکی . آدم خیلی خوبی بود. یعنی میدونی این اسلامی که این بروبچ ترکیه دارن خیلی محکم تر از مال ماست. چون خیلی راحت تر میتونن حجاب نداشته باشن یا با پا و سینه ی لخت بیان بیرون یا شراب بخورن و روزه نگیرن و نماز هم نخونن... این یعنی اینکه طرف فکر کرده دینداره.
ادامه دارد...