۱۳۹۱ فروردین ۶, یکشنبه

25 مارچ 2012 آنتالیا

امروز صبح خسته بودم، مثل همیشه فیس بوک و جیمیل را چک کردم. راستش ذوق و شوقی برای بیرون رفتن نداشتم. بعد از خوردن صبحانه با صابون هایی که روز قبل خریده بودم افتادم به جان ما بقی لباس هایم. متوجه شدم که شلواری که این چندروزه به پایم بوده است، به خاطر خوابیدن و نشستن و راه رفتن در ساحل دو رنگی شده است. شک کردم که مبادا آن دختر دیروزی که توی مینی باس بود و کنار دوست پسرش بود و هی به من نگاه می کرد و فکر کنم یه چیزیش می شد، حتی آن موقعی که داشتند فرنچ کیس می کردند و این شاید به خاطر این بود که لج مرا در بیاورد، حتی در آن موقع هم مرا نگاه می کرد! شک کردم که مبادا به شلوارم نگاه می کرده است. و لی خب اونکه شلوار مرا ندیده بود! بگذریم، شنیدن کی بود مانند دیدن....
این بار در امتداد خط تراموای آنتالیا به سمت شرق رفتم. درمسیرم مغازه های لباس فروشی و کافه ها و رستورانهای بسیاری دیدم. در یکی از مساجدشان که انصافا دنج بود و خلوت نمازم را خواندم و بعدش در پارک بزرگ روبرویش که هیچ توریستی در آن نبود و همه ی مردمش ترک بودند و با خانواده شان داشتند ناهار می خوردند، وارد شدم. برخی پدرها را م یدیدی که با بچه هایشان فوتبال بازی می کردند و برخی دیگر کایت بازی... پارکی با نمایی بزرگ از دریا و ساحل... اینجا بود که دلم برای خانواده ام تنگ شد.
 راستش اندکی تو هم بودم و دل و دماغ درست حسابی نداشتم. اگر زمانی شما هم به موقعیت من رسیدید و دچارش شدید بزنید بیرون و خودتان را خسته کنید. وقتی خسته می شوید اگرچه به لحاظ روحی و عاطفی هم شکننده تر میشوید و لی فکرتان دیگر به مشکلات احتمالی آینده نخواهد رسید. تناقضی در حرف هایم نیست. ببینید خودتان را خسته کنید و از آنن طرف هم در خستگی خودتان را کنترل کنید که نگویید چرا من تنها هستم و دوستی اینجا ندارم و ای کاش  فلان چیز و فلان کس را داشتم و اینها...
امروز اتفاق خاصی نیفتاد، اندکی نگران بودم و این از تغییری که در گوش دادن موسیقی ام بود، آشکار است. امروز شجریان گوش می کردم. به نظرم موسیقی و دوستی که برایش غم ها و غصه هایت را می بری، عزیزترند. اگرچه که بیشتر ما شعورش را نداریم و این جور مواقع می گوییم :ئون و آبشو خورده، اومده اینجا چرغوز می کنه!

پی نوشت 1: نگران نباشید، من حالم خوب است. الان دارم جنیفر لوپز گوش میکنم.
پی نوشت 2: امیدوارم که املای چرغوز درست باشد. 

۱ نظر:

طلا گفت...

از یک شنبه ها اصلا خوشم نمیاد، همیشه احساس دلتنگی و تنهایی در 1 شنبه ها به سراغم میاد!!!
خوب خدا رو شکر که در پایات امروز مودت از شجریان به چیلو تغییر کرد(: