۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

21 مارچ 2012 استانبول


21 مارچ 2012 استانبول
از استانبول خسته شده ام، اگرچه که شهر بسیار خوب  و پویایی ست. دیگر هتل را رزرو نکردم با این که هتل خیلی خوبی بود و قیمتش هم خوب بود. صبح ساعت 10 با مترو به ترمینال استانبول رفتم و آنجا بود که متوجه شدم اتوبوس شرکت اولوسوی به مقصد آنتالیا ساعت 19:30 حرکت خواهد کرد و سفری به مدت 12 ساعت در پیش رو خواهم داشت. وسایلم را در همان شرکت گذاشتم و بار دیگر به مرکز شهر برگشتم و برای سومین بار به خیابان تقسیم رفتم و آنجا را با اینکه حسابی پاهایم درد می کردند، خوب پلکیدم.
پس از وقت کشی های بسیار به ترمینال رسیدم. در ترمینال برای دستشویی 1 لیر معادل 1000 تومان پراخت کردم. در کافی شاپی که بالای شرکت اولوسی بود برای چایی تلخ ترکی 5/1 لیر و برای آب جوش خالی 1 لیر پرداخت کردم. رییس که نمی شود گفت ولی مسئول کافی شاپ آنجا زنی بود به غایت با برخورد زشت، طوری که خیلی جلوی خودم را گرفتم بهش نگویم زنیکه هرزه! زنک برای نفس کشیدن هم می خواست پول بگیرد. جالب این بود که از همکارش اجازه گرفتم که می توان پنجره را باز کنم و او اجازه داد. بعد زنیکه هرزه حالا که دلش می خواهد، آمد و با فریاد و به زبان ترکی گفت که هوا سرد است و پنجره را بست و رفت. البته این حدسیات من است، شاید چنتایی فحش هم داده باشد! من هم پاشدم و رفتم پیش رییس شرکت و حسابی اعتراض کردم و اینکه دیگر با شرکت شما مسافرت نخواهم کرد و به دوستانم هم خواهم گفت و .... و او هم عذر خواهی کرد و گفت که این زنه آدم درست حسابی نیست و به زودی ردش خواهند کرد برود پی کارش.
بگذریم از آنجا با مینی باس به سمت ترمینال دیگری رفتیم و آنجا هم پس از نیم ساعت معطلی اتوبوس آمد و پس از یک ساعت به  ترمینال دیگری در استانبول رفت... حدودا فکر کنم 2 ساعتی را فقط در استانبول سپری کردیم...
صندلی های اتوبوس پشتی اضافی نداشت و نمیدانید چه قدر سخت است خوابیدن در چنین شرایطی. هر چند که بین راه یک پشتی خریدم ولی آن هم به کارم نیامد.

هیچ نظری موجود نیست: